باهنر مظلوم بود و مظلوم رفت...

اشتباه نکنید! قرار نیست درباره شهید دکتر باهنر بنویسیم. درباره باهنر مجلس هم قرار نیست بنویسیم.

می خواهم از دکتر ناصر باهنر فرزند شهید باهنر بنویسم.

 نه از این جهت که فرزند دکتر باهنره،

نه از این جهت که شاگرد اول دوره اول دکترای فرهنگ و ارتباطات دانشگاه بود،

نه از این جهت که رئیسی محبوب و دوست داشتنی برای دانشکده معارف اسلامی فرهنگ و ارتباطات داشنگاه امام صادق(ع) بود،

 نه از این جهت که به حق ما و بقیه بچه های فرهنگ و ارتباطات حق استادی داره،

نه از این جهت که به ما ارتباطات انسانی درس داده و ما خیلی چیزا یاد گرفتیم،

نه از این جهت که به قول دکتر محسنیان راد با دوستاش یه شبه کودتا راه انداختند و یه دانشکده رو به فروپاشی کشوندند و خودشون یه دانشکده جدید و یه دوره جدید راه انداحتند؛

 نه از این جهت که ۴ دوره کارشناسی ارشد پیوسته، دو دوره کارشناسی ارشد ناپیوسته و یک دوره دکترا راه انداخت،

 نه از این جهت که در طی سالهای سخت شکل گیری رشته و دانشکده کلی زحمت کشیدند؛

نه از این جهت که دکتر محسنیان راد ایشون رو خویشتن دار و مدبر می دونه،

نه از این جهت که هفته بعد (هفته معلم) قراره مراسم دانشجویی تقدیر از ایشون برگزار بشه،

نه از این جهت که چند تا کتاب و چند تا کتاب را نظارت بر ترجمه کرده اند؛

نه از این جهت که آیت الله باقری کنی ایشون رو از ستاره های درخشان دانشگاه امام صادق (ع) و از مفاخر مملکت و اسلام می دونن،

 نه... می خواهم از ایشون بنویسم چون امروز، همین چند دقیقه قبل، مراسمی بود که مراسم رسمی تودیع ایشون بود!

و چقدر این مراسم مظلومانه بود! دکتر ناصر باهنر در طول دوره ریاستش با این که خیلی پرکار و فعال بود، خیلی مظلوم بود. این هم از مراسمش! اطلاع رسانی نامناسب اثر خود را بر شکوه جلسه گذاشت. جلسه ای که من و دوستام یک ساعت قبل از آن، باخبر شدیم...